دو داستان کودکانه امام علی (ع)
حضرت علی (ع) اولین امام ما شیعیان هستند. امام بسیار فداکار و بخشنده بودند. ایشان همواره در کار های خیر پیش قدم می شدند و حتی برای افراد نیازمند از مال و دارایی خود می بخشیدند. همه ما با سیره حضرت علی (ع) آشنا هستیم و می دانیم ایشان چه قدر یتیم نواز و مهربان بودند. امام علی ساعات زیادی را صرف اطعام دادن به یتیمان و بازی با آن ها می کردند.
حضرت علی حکومتی بنا کردند که یک حکومت سرشار از عدل بود. ایشان در دوران حکومت خود به فریاد فقرا و یتیمان می رسیدند و گفته می شود ایشان آن قدر به ایتام محبت می کردند که یارانشان هم می خواستند یتیم باشند تا این گونه مورد لطف و محبت امام قرار بگیرند. در این مقاله دو داستان از امام علی (ع) را برایتان روایت می کنیم تا بهتر با این امام مهربان آشنا بشوید.
با خرید حداقل 3 میلیون تومان از مزایای خرید با قیمت عمده بهره مند شوید.
خرید عمده محصولات نظامی و پلیس
خرید عمده کلت دلاوران مجموعه با ترقه درج
داستان شهادت حضرت علی (ع)
بچه های خوب و دوست داشتنی در زمان های گذشته مرد مهربانی زندگی می کرد که یکی از بهترین بندگان خداوند بود. امام علی مثل حضرت محمد بسیار مهربان و با گذشت بود. امام علی (ع) به همه مردم کمک می کرد و با کودکان یتیم خیلی مهربان بود. همه بچه های یتیم حضرت علی را به خوبی می شناختند. ایشان برای این کودکان پدری می کردند و به همین دلیل مردم علی (ع) را به عنوان پدر یتیمان می شناختند.
امام مهربان ما، برای اینکه کسی ایشان را نشناسد شب هنگام وقتی که همه مردم در خواب بودند زنبیلی پر از خوراکی و غذا بر می داشت و به در خانه یتیمان و افراد نیازمند می برد. امام بسیار دلیر و فداکار بود و در جنگ با آدم های بد ذات و پلید می جنگید و همه آن ها را از پا در می آورد. در یکی از این جنگ ها، امام به همراه یاران خود ستمگران را شکست دادند. به همین دلیل آن ها که منافع خود را در خطر می دیدند و علی را مانعی برای رسیدن به خواسته های مادی و دنیوی خود می دانستند، تصمیم به قتل امام مهربان گرفتند.
در میان همه دشمنان، ابن ملجم مرادی فردی بود که قبول کرد امام را به شهادت برساند. ابن ملجم برای قتل حضرت علی به کوفه آمد و در شهر کوفه دل باخته دختری به اسم قطام شد و به خواستگاری او رفت. قطام دختری بود که پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست یاران امام کشته شده بودند برای همین کینه آن حضرت را به دل داشت و همواره منتظر فرصتی بود تا انتقام پدر و برادر فاسق خود را بگیرد.
قطام برای ازدواج با ابن ملجم مرادی شرطی داشت که به قیمت یتیمی تمام کودکان و از بین رفتن عدل و عدالت در جامعه اسلامی منجر شد. شرط او این بود که ابن ملجم باید حضرت علی را به شهادت برساند. ابن ملجم شرط قطام را پذیرفت. قرار بر این شد که آن مرد فاسد به مسجد کوفه برود و امام علی (ع) را هنگام خواندن نماز به شهادت برساند.
حضرت علی (ع) در روز نوزدهم رمضان به مسجد کوفه رفت تا نماز را اقامه کند. ابن ملجم هم با نیت شومی که داشت، یک شمشیر به زهر آلوده شده را در لباس خود پنهان کرد و در نزدیکی امام به نماز ایستاد. زمانی که امام مهربانی ها سر از سجده برداشت این مرد فاسد با شمشیر زهر آلود خود به سرعت ضربه محکمی به فرق آن حضرت زد. ضربه به قدری محکم بود که تا پیشانی مبارک امام را شکاف داد. امام نماز خود را نشسته به اتمام رساند و بعد از آن خود را به خانه رساند.
همه مردم حاضر در مسجد خود را به امام رساندند و سر ایشان را با پارچه بستند و دستان ابن ملجم را بستند و او را به منزل امام بردند. امام بخشنده ما دو روز در بستر بود و بسیار درد می کشید. بچه های یتیمی که حضرت علی (ع) هر روز برایشان غذا می برد و با آن ها بازی می کرد متوجه شدند آن حضرت بیمار است.
آن کودکان که فهمیده بودند شیر حال امام را بهتر می کند، هر کدام ظرفی را پر از شیر کرده بودند و به منزل امام آوردند. امام علی به فرزندان خود فرمود: از شیر هایی که کودکان آورده اند یک کاسه بیاورید تا بخورم و از آن شیر ها یک کاسه به ابن ملجم هم بدهید تا بخورد. امام در بستر بیماری و درد، سفارش آن مرد بد ذات را به فرزندان خود می کرد و از آن ها می خواست او را سرزنش نکنند.
بله امام ما حتی نسبت به دشمن و قاتل خود هم رحیم و مهربان بود. حضرت علی (ع) بعد از دو روز مداوم تحمل درد و رنج در روز بیست و یکم رمضان به شهادت رسید.
همه ما مسلمانان در روز بیست و یکم رمضان برای امام مهربانی ها عزاداری می کنیم و ایشان را در زندگی الگوی خود قرار می دهیم و حضرت علی (ع) چه الگوی خوبی برای جهانیان است .
یتیم نوازی حضرت علی (ع)
حضرت علی (ع) در آن روز ها رهبر جامعه بود و به عنوان یک رهبر قصد سرکشی به زندگی مردم را داشت تا از حال و روز آن ها با خبر شود. یک روز که به آرامی در کوچه های شهر کوفه قدم می زد ناگهان چشمش به زنی افتاد که مشک آب بزرگی روی دوش داشت و نفس نفس زنان آن را با خود می برد. به آرامی به سمت زن حرکت کرد. وقتی متوجه خستگی و ناتوانی زن شد مشک آب را از او گرفت و بر روی دوش خود انداخت تا آن زن کمی استراحت کند.
امام آن مشک را برای زن به خانه او برد و در راه از حال و روز آن زن و فرزندانش پرسید. زن گفت: زندگی من و فرزندانم خوب بود تا زمانی که شوهرم در یکی از جنگ های علی ابن ابی طالب توسط دشمن کشته شد، حالا من مانده ام و چند کودک یتیم که بسیار فقیر هستیم و غذایی برای خوردن نداریم. حضرت علی (ع) با شنیدن حرف های زن بسیار ناراحت شد.
ایشان به خانه برگشتند و تا صبح چشم بر هم نگذاشتند و مدام به آن زن فکر می کردند.
صبح زود هنگام طلوع خورشید امام یک سبد بزرگ پر از غذا و خوراکی برداشت و به طرف خانه زن حرکت کرد. در راه یاران امام از ایشان خواستند تا سبد را به آن ها بدهد تا برایش حمل کنند اما امام می فرمود: امروز شما برای من این زنبیل را حمل کنید، در روز قیامت چه کسی اعمال من را به دوش خود خواهد گرفت؟
وقتی که حضرت به آن جا رسید در را کوبید. زن گفت: چه کسی پشت در است؟
امام پاسخ داد: همان کسی که دیروز مشک آب را برایت به خانه ات آورد، امروز برای تو و فرزندانت غذا آورده است.
زن به سرعت در را باز کرد و گفت: خدای مهربان از تو راضی باشد اما سزای علی ابن ابی طالب را بدهد.
امام علی (ع) وارد خانه زن شد و به او گفت: برای تو نان پختن آسان تر است یا از کودکان مراقبت می کنی؟
زن گفت: برای من پختن نان بهتر است زیرا در این کار توانا هستم، اگر شما کودکان را نگه می دارید من نان درست می کنم.
زن شروع به درست کردن خمیر کرد و امام گوشتی را که آورده بود برای کودکان کباب کرد و به همراه خرما در دهان آن ها می گذاشت و به آن ها می گفت: از خداوند متعال بخواهید علی ابن ابی طالب را ببخشد.
زمانی که خمیر نان آماده شد حضرت علی (ع) مقداری هیزم جمع کرد و آن را در تنور ریخت. وقتی که آتش شعله ور شده بود، امام صورت خود را به آن نزدیک کرد و با خود گفت: ای علی، آیا میبینی آتش این دنیا چه قدر سوزان است! قطعا آتش قیامت بسیار سوزان تر از آتش این دنیا است.
در این زمان یکی از زن ها که از آن جا می گذشت وارد خانه زن شد و با دیدن حضرت علی (ع) بر سر مادر کودکان فریاد زد: ای وای بر تو، تو می دانی ایشان چه کسی هستند؟ این آقا علی ابن ابی طالب خلیفه و پیشوای مسلمانان است. زن که بسیار جا خورده بود، با شرمندگی زیاد گفت: آقا من نمی دانستم شما چه کسی هستید، یا امیر المومنین من را عفو کنید. من بسیار از شما خجالت می کشم.
حضرت علی (ع) با مهربانی و تواضع فرمود: این شما هستید که باید من را ببخشید که تا حالا جویای احوالتان نبودم، از شما غافل شدم و مشکلاتتان را حل نکردم. از خدای مهربان بخواهید که من را ببخشد.
حضرت علی (ع) نمونه کامل یک انسان واقعی بودند که در زندگی خود رنج ها و مشکلات بسیاری کشیدند اما هیچ زمانی از بخشش به دیگران، رعایت عدالت، یتیم نوازی و ایثار غافل نشدند. علی (ع) کسی بود که برای بچه های فقیر پدر می کرد و در حال نماز به فرد فقیر انگشتر می بخشید. بچه های خوب برای زندگی شما بهترین الگو علی (ع) است.