دو داستان کودکانه امام علی | قصه یتیم نوازی و داستان شهادت

فهرست دو داستان کودکانه امام علی | قصه یتیم نوازی و داستان شهادت

دو قصه کودکانه امام حسین (ع)

همه کودکان و حتی افراد بزرگ تر هم از شنیدن قصه و داستان لذت می برند. قصه نه تنها باعث سرگرمی کودکان می شود بلکه با تقویت مهارت گوش دادن، یادگیری را افزایش می دهد. قصه با یاد دادن اخلاقیات به کودکان در آینده آن ها تاثیر زیادی می گذارد. قصه کودکان را از ریشه ها و اصول فرهنگی جامعه ای که در آن زندگی می کنند، آگاه می کند.
قصه گفتن برای کودک بسیار با اهمیت است اما از آن مهم تر این است که برای کودک چه قصه ای بخوانیم. بی شک یکی از بهترین قصه ها، داستان واقعه عاشورا است.
امام حسین فرزند حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)، امام سوم ما شیعیان است. همه ما داستان واقعه کربلا را شنیده ایم. امام حسین (ع) در راه عدالت و آزادی جان خود را فدا کردند. واقعه عاشورا تاثیرات و پیام های بسیار زیادی برای ما داشته است. واقعه کربلا باعث بیداری مسلمانان در سراسر جهان شد. در این مقاله دو داستان از امام حسین را برای شما بچه های دوست دار ائمه اطهار روایت می کنیم.

با خرید حداقل 3 میلیون تومان از مزایای خرید با قیمت عمده بهره مند شوید.

داستان عاشورا

امام حسین در مدینه با خانواده و یاران خود زندگی می کردند. امام همیشه مردم را به انجام کار درست دعوت می کرد و آن ها را از انجام کار ناپسند منع می کرد. امام مردم را به ایستادن در مقابل کسانی که ظالم بودند فرا می خواند. در همین زمان، یزید که در آن زمان به عنوان خلیفه مردم بود و به آن ها بسیار ظلم می کرد با شنیدن حرف های امام خلافت خود را در خطر دید و برای همین به دشمنی با امام پرداخت.
روزی تعداد زیادی نامه از مردم کوفه به دست امام حسین رسید. مردم در این نامه ها از امام خواسته بودند به کوفه بیاید و ضمانت کرده بودند که به ایشان یاری برسانند. امام حسین بخاطر همین نامه ها به همراه خانواده و یاران خود به سمت کوفه حرکت کردند. امام و کاروان ایشان در مسیر کوفه رفتند تا به سرزمین کربلا رسیدند. آنجا مردم کوفه به استقبال امام نیامدند و به جای آن ها یک لشکر و سپاه بزرگ از دشمنان امام سر راه ایشان ایستاده بودند.
بله بچه های عزیزم، امام حسین به همراه کاروان خود به سرزمین کربلا رسیدند. شترها در خاک زانو زده بودند و بار آن ها خالی می شد. کودکان از شترها پیاده می شدند. افراد کاروان خیمه های بزرگی را نصب کردند. بچه ها از این که امشب را می توانستند در چادر های بزرگی بخوابند بسیار شاد بودند. با فاصله کمی از آن ها، یک رودخانه بزرگ و پر آب بود. کودکان بسیار دوست داشتند آب بازی کنند، مثل افراد بزرگ تر قبیله مشک ها را پر از آب کنند و از آن آب بنوشند. بچه ها به همراه بزرگ تر ها به لب رودخانه فرات رفتند و مشک های خود را آب کردند.
کودکان هم چنان لب آب بودند و به دور دشت بزرگی که اطراف رودخانه فرات قرار داشت، بازی می کردند. سرزمین کربلا از شادی بچه ها پر از شادی و نشاط شده بود. کمی آن طرف تر، در سرزمین کربلا، یک سپاه بسیار بزرگ و پر از جمعیت جلوی امام مهربانی ها ایستاده بودند. این سپاه بزرگ پر از آدم های بدی بود که بسیار بد ذات و خشمگین بودند.
امام حسین شجاع ترین انسان بر روی کره زمین بود و از هیچ کدام از این مرد های عصبانی و بد ذات نمی ترسید. امام مهربان ما، همیشه نزدیک بچه ها بود و از آن ها مراقبت می کرد.
دشمنان امام حسین برای آزار دادن امام با سپاهی بزرگ آب را بر روی ایشان و افراد کاروان قطع کردند. دشمنان اجازه نمی دادند امام و کاروان ایشان از آب رودخانه فرات بنوشند. بچه ها از شدت تشنگی بی حال و بیهوش می شدند. حضرت عباس که برادر امام حسین بود برای شکستن حصار دشمن و آب آوردن برای بچه ها پیش قدم شد. تا این که روز نهم محرم از راه رسید.
در آن روز حضرت عباس که خود ایشان هم بسیار تشنه بودند، برای آب آوردن برای بچه ها به لب رود فرات رفتند. دشمنان آن جا را محاصره کرده بودند. آن مردم بد ذات از حضرت عباس خواستند که آب بنوشد و با آن ها همراه شود تا امام حسین را به شهادت برسانند، اما حضرت عباس کودکان تشنه را به یاد آورد و قطره ای آب هم نخورد. ایشان مشک خود را پر از آب کرد و با دشمنان جنگید تا برای بچه های تشنه آب ببرد اما دشمنان بد ذات آن حضرت را به شهادت رساندند.
بعد از شهادت برادر، امام حسین بسیار تنها و ناراحت شد. امام به یاران خود گفتند: این مردم تنها با من کار دارند اگر من را بکشند خیال آن ها راحت می شود و دیگر با شما کاری ندارند. با تمام این حرف ها یاران امام قبول نکردند و صبح روز بعد امام حسین با هفتاد و دو نفر از یاران خود به جنگ با دشمن چند هزار نفری رفتند. امام و یاران ایشان در نهایت شجاعت و بدون هیچ ترسی با دشمن جنگیدند و در نهایت به دست دشمنان نادان به شهادت رسیدند.

بچه های خوب، دشمنان نادان بخاطر منافع خود امام مهربان و شجاع ما را به شهادت رساندند اما هیچ کدام به منافع خود نرسیدند. امام حسین فرد شجاع و آزاده ای بود که زیر بار ظلم و ستم نمی رفت. شما هم امام را الگوی خودتان قرار دهید و در زندگی همیشه آزاده و شجاع باشید.

داستان بهترین عموی دنیا

من یک عمو دارم که بسیار مهربان است. اسم عموی من حمید است. عمو حمید یک ورزشکار ماهر و قوی است. من همیشه عموی خود را دوست دارم و او را بهترین عموی دنیا می دانستم. از نظر من هییچ عمویی در دنیا مانند عموی من مهربان نبود. یک روز که عمو حمید به خانه ما آمده بود، من دستش را محکم گرفتم و به او گفتم: عمو حمید به نظر من تو بهترین عموی دنیا هستی.
عمو حمید با مهربانی دست من را گرفت و گفت: من بهترین عموی دنیا نیستم.
من گفتم: من مطمئن هستم که تو بهترین عموی دنیا هستی.
عمو حمید با لبخند گفت: من بهترین عموی دنیا را می شناسم.
من که خیلی کنجکاو شده بودم، پرسیدم: بهترین عموی دنیا چه کسی است؟
عمو حمید با یک لبخند زیبا گفت: بهترین عموی دنیا کسی نیست جز حضرت عباس (ع) که در کربلا به شهادت رسید.
من که نمی دانستم حضرت عباس کیست، پرسیدم: چرا حضرت عباس بهترین عموی دنیا است؟ مگر او چه کاری انجام داده است؟
عمو حمید گفت: قصه اش طولانی است.
با اصرار زیاد از عمو حمید خواهش کردم داستان را برای من تعریف کند. عمو حمید در نهایت قبول کرد و گفت: در زمان های گذشته که امام حسین (ع) زندگی می کردند، مردمی وجود داشتند که خیلی منفعت طلب و بد ذات بودند. کاروان امام حسین در سرزمین کربلا به وسیله نیرو های دشمن محاصره شد. در کربلا رودخانه ای به اسم فرات وجود داشت که بسیار پر آب بود.
دشمنان امام که خیلی سنگدل و بد ذات بودند اجازه نمی دادند که امام و همراهان ایشان از آب رودخانه بردارند و استفاده کنند. نبود آب باعث شده بود همه کاروان و همراهان امام حسین بسیار تشنه و بی حال بشوند. از همه بدتر، وضعیت بچه ها بود. بچه ها از شدت تشنگی لب هایشان خشک شده بود. امید همه فرزندان امام حسین به عموی خود حضرت عباس بود.
بچه ها اطمینان داشتند عمو عباس از محاصره دشمنان پلید رد می شود و برایشان آب می آورد. عموی بچه ها یک فرد بسیار قوی و پر زور بود که هیچکس حریف او نمی شد. هنگامی که تشنگی بر کاروان امام حسین غلبه کرد، حضرت عباس با تعدادی از یاران به فرمان امام به یک گوشه از رود فرات رفتند و عموی مهربان با قدرت زیاد با سربازان دشمن جنگید. ایشان حواس افراد دشمن را پرت کردند تا یاران امام بتوانند مشک ها را از آب پر کنند و به سمت خیمه ها بروند.
بچه ها در کنار خیمه ها منتظر عموی خود بودند. هنگامی که بچه ها عموی خود را دیدند که مشک آبی را در دست دارد بسیار شاد شدند. قصه که به این جا رسید من هم بسیار از پیروزی عموی مهربان بچه ها خوشحال شده بودم اما عمو حمید با بغض ادامه داد: روز عاشورا همه چیز فرق کرد. روز عاشورا عمو عباس دوباره به سمت رود فرات رفت اما دیگر برنگشت.
وقتی که عموی مهربان برای پر کردن مشک آب رفته بود، دشمنان بد ذات پشت درخت ها پنهان شده بودند. هنگامی که عمو خواست مشک پر از آب را به سمت خیمه ها ببرد دشمن از اطراف او را تیر باران کرد. حضرت عباس با وجود زخم های بسیار وقتی که دید نمی تواند با دست های خود مشک را بگیرد، مشک را به دندان گرفت اما دشمنان مشک آب او را پاره کردند و سرانجام عموی مهربان قصه ما را به شهادت رساندند.
عمو حمید در پایان قصه فقط اشک می ریخت و من هم برای آن عموی مهربان اشک می ریختم.

بله درست است، عمو عباس بهترین و دلسوز ترین عموی دنیا است. کسی که از جان خود گذشت و بدون آن که قطره ای آب بخورد با لب تشنه به شهادت رسید

وبگردی

لینک های مفید

Instagram Logo Small TabanToys.com
Telegram Logo Small TabanToys.com
Logo Rubika App TabanToys.com
Phone Logo Small TabanToys.com
سبد خرید

ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

محصولات
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من
نحوه محاسبه قیمت

پس از ثبت سفارش اول، براساس نوع تسویه و حجم خرید، درصد تخفیف ثابت بر روی تمام کالاها دریافت خواهید کرد که این درصد طی تماس تلفنی توسط کارشناسان ما ارزیابی خواهد شد.

حجم خرید

نوع تسویه

سطح قیمت

جینی

چکی

قیمت پایه

جینی

نقدی

سطح 1

کارتنی

چکی

سطح 1

کارتنی

نقدی

سطح 2

خاوری

چکی

سطح 2