دو قصه کودکانه امام هادی (ع)

فهرست دو قصه کودکانه امام هادی (ع)

دو قصه کودکانه امام هادی (ع)

خلق کردن قصه در واقع پاسخ به یکی از نیاز های روحی و روانی انسان است. این موضوع به ویژه برای کودکان بسیار اهمیت دارد. والدین عزیز اگر می خواهید به رشد و یادگیری کودک خود کمک نمایید، هرگز قصه گفتن برای کودکان خود را فراموش نکنید. حتی زمانی که وقت کافی ندارید، می تواند زمان کوتاهی را به تعریف کردن خاطرات کودکی خودتان برای بچه ها اختصاص بدهید.کودکان در هر جا از دنیا، با هر زبان و فرهنگی گوش دادن به قصه را بسیار دوست دارند. قصه انواع و اقسام مختلفی دارد. باید توجه داشته باشید هر نوع قصه ای مناسب هر سن و سالی نیست.
باید قصه هایی پر محتوا و آموزنده انتخاب کنید و آن را برای کودکان خود روایت کنید. در میان تمامی قصه ها، هیچ قصه ای آموزنده تر و مناسب تر از قصه امامان معصوم ما نیست. قصه امامان معصوم و ائمه نه تنها کودکان را با سیره و زندگی آن ها آشنا می کند، بلکه کودکان با الگو قرار دادن امامان آینده ای درخشان برای خود رقم خواهند زد.
در این مقاله به روایت شهادت و داستانی کودکانه از امام علی النقی، امام هادی (ع) می پردازیم. در این مقاله با ما همراه باشید.

داستان شهادت امام هادی (ع)

علی بن محمد معروف به به امام علی النقی و یا امام هادی (ع) امام دهم ما شیعیان است. امام هادی (ع) فرزند امام جواد (ع) و نوه امام هشتم ما، امام رضا هستند. امام هادی از حدود سال 220قمری تا سال 254 قمری امامت مسلمانان را به عهده داشتند. امام هادی بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام جواد که معروف به جواد الائمه بود، امامت را در سنین بسیار کم بر عهده گرفت. شاید جالب باشد که بدانید امام هادی وقتی که تنها هشت سال سن داشت به مقام امامت مسلمانان رسید.
زندگی امام هادی (ع) با خلافت برخی از خلفای عباسی هم زمان بود. از جمله این خلفای عباسی می توانیم به معتصم، متوکل، واثق، مستعین، منتصر و معتز اشاره کنیم. هر کدام از این خلفای عباسی رفتار متفاوتی با امام هادی (ع) داشتند. بچه های خوبم بعضی از این خلفا رفتار بسیار بدی با امام مهربان ما داشتند. اما بعضی از آن ها رفتار متعادل تر و بهتری نسبت به امام داشتند.
از میان تمام خلفای عباسی، متوکل عباسی بیش تر از همه خلفا نسبت به امامان معصوم و خاندان پیامبر دشمنی داشت. متوکل عباسی که مرد بسیار بد ذات و پست فطرتی بود، از هر راه و روشی استفاده می کرد تا به امامان مهربان ما آزار برساند. آن مرد بد ذات آن قدر نسبت به خاندان پیامبر بزرگوار اسلام کینه داشت که حتی از مزار و مرقد امامان نمی گذشت. او به سربازان خود فرمان می داد تا قبر امامان را تخریب کنند.
از جمله کار های ناپسند و بی شرمانه متوکل عباسی خراب کردن قبر مطهر امام حسین (ع) و خانه و بنا های اطراف آن بود. متوکل عباسی در سال 243 قمری بود که با فریب و نیرنگ امام هادی را از وطن ایشان یعنی مدینه به سامرا دعوت کرد. هدف اصلی متوکل عباسی از دعوت امام به سامرا، زیر نظر گرفتن این امام معصوم در یک شهر نظامی و با تجهیزات بالا بود.
امام هادی (ع) در ابتدا در شهر سامرا تقریبا آزادانه زندگی می کرد و تنها برای برقراری ارتباط با شیعیان مجبور به نوشتن نامه می شد. متوکل که با دروغ گویی کار خودش را پیش می برد، به سربازان خود دستور داده بود تا خانه امام را کاملا تحت نظر بگیرند. متوکل اجازه نمی داد شیعیان و افراد دوس دار اهل بیت از وجود امام هادی (ع) استفاده ببرند و ایشان را به شدت تحت محاصره قرار داده بود.
این محاصره و سخت گیری تا جایی پیش رفت که امام را از حقوق شرعی خود هم منع می کردند و ایشان را از نظر اقتصادی در تنگنا قرار داده بودند. بچه های عزیزم! این رفتار های زشت فقط در زمان متوکل عباسی نبود، بلکه تا زمان شهادت این انسان بزرگ هم ادامه داشت. متوکل عباسی انسان بسیار بدی بود و همیشه در حال آزار و اذیت خاندان پیامبر و هم چنین خوش گذرانی های حرام بود.
یک روز متوکل امام را فرا خواند. وقتی امام وارد دربار شد، متوکل را دید که شراب می خورد و انواع فساد در اطراف او وجود دارد. امام بدون هیچ ترسی او را سرزنش کرد و روز قیامت را به او یاد آوری نمود. متوکل هم که دل به دنیا بسته بود با خشم امام را به زندان فرستاد. تنها بعد از چند روز متوکل عباسی به دست پسرش، منتصر به هلاکت رسید.
منتصر در ابتدا به امام سخت نگرفت اما بعد از گذشت شش ماه دوباره آزار و اذیت های حکومت عباسی شروع شد. آن ها شیعیان و امام را بسیار اذیت و آزار می کردند. این بی شرمی ها و اذیت ها تا زمان شهادت امام بزرگوار ما ادامه پیدا کرد. امام هیچ زمان زیر بار ظلم و جور حکومت عباسی نرفت و همواره با بی عدالتی، آزار و بی دینی آن ها مخالفت می کرد. خلفای عباسی که متوجه شدند امام قصد مصالحه با آن ها را ندارد، شکنجه و آزار دادن شیعیان را به اوج خود رساندند.
وقتی که متوجه شدند این شکنجه ها هم بی فایده است تصمیم گرفتند امام عزیز ما را به شهادت برسانند. سرانجام در زمان حکومت معتز عباسی، امام مهربان ما را مسموم کردند و به شهادت رساندند. امام حسن عسکری (ع) که فرزند امام هادی (ع) بود، در مراسم به خاک سپردن ایشان شرکت نمود. امام هادی را در یکی از همان خانه هایی که ایشان را زندانی کرده بودند به خاک سپردند.
بله بچه های قشنگم، امام هادی در برابر ظلم و ستم ایستادگی کرد و سعی داشت به حکومت عباسی قیامت و خداوند بزرگ را یاد آوری بکند اما این انسان های ظالم ایشان را به شهادت رساندند. چه خوب است از امام بزرگوارمان شجاعت، انسانیت و خدا پرستی را یاد بگیریم.

با خرید حداقل 3 میلیون تومان از مزایای خرید با قیمت عمده بهره مند شوید.

قصه کودکی که بزرگ بود

در زمان های بسیار دور، یک امام بسیار مهربان زندگی می کرد. بله بچه های زرنگ! این امام کسی نبود جز امام هادی (ع) که امام دهم ما شیعیان بود. یک حدیث و روایتی کوتاه از زمان کودکی امام هادی (ع) روایت شده است که شاید آن را نشنیده باشید. در زمان معتصم عباسی، امام جواد (ع) را با زور از مدینه به بغداد آوردند. وقتی امام جواد را به بغداد بردند، امام هادی که پسر امام جواد بود و تنها شش سال سن داشت به همراه خانواده خود در مدینه باقی ماند.
بعد از این که امام جواد را نزد معتصم آوردند، او از خانواده حضرت جواد سوال کرد و زمانی که متوجه شد امام جواد پسری شش ساله در مدینه دارد گفت: این که او پسری شش ساله دارد بسیار خطر آفرین است و باید فکر مناسبی برای آن بکنیم.
معتصم که مرد بد ذات و شروری بود دستور داد یکی از افرادش به مدینه برود و یکی از دشمنان سرسخت اهل بیت را بیابد و امام هادی را به دست او بسپارد. هم چنین از آن فرد بخواهد معلم او باشد و او را به گونه ای تربیت کند که در آینده دشمن خاندان خود و دوست دار خلافت عباسی باشد. آن فرد از بغداد به مدینه رفت و در مدینه یک عالم به نام الجنیدی یافت که از مخالفان سرسخت اهل بیت پیامبر بود. امام هادی را به الجنیدی سپرد و به او گفت: این کودک را به تو می سپارم و از حالا تو معلم او هستی. اجازه نده هیچ شخصی با او رفت و آمد بکند و او را طبق خواسته حکومت عباسی تربیت کن.
مدتی گذشت و خبری از امام هادی (ع) نبود. در یکی از روزها یکی از مامور های خلافت عباسی الجنیدی را ملاقات کرد و از او پرسید: آن کودکی که به دستت سپرده بودند اوضاع و احوالش چطور است؟
الجنیدی گفت: چرا می گویید کودک؟ مگر او کودک است؟ هر زمان که خواستم مساله ای از ادب به او یاد بدهم، او در های بسیاری از ادب و علم به روی من باز می کرد و من از او می آموختم. یک روز که وارد حجره من می شد، قصد داشتم به او سخت بگیرم، گفتم سوره ای از قرآن بخوان. او گفت کدام سوره را بخوانم و من گفتم سوره آل عمران را بخواند که بسیار دشوار است.
همان بچه شش ساله تمام سوره آل عمران را خواند و جاهایی که مشکل بود را به من آموخت. این ها بچه نیستند! عالم به تفسیر و حافظ کل قرآن هستند.
ارتباط میان آن کودک که ولی خداوند بود با آن مرد ادامه پیدا کرد تا جایی که الجنیدی به یکی از شیعیان و دوست داران اهل بیت پیامبر تبدیل شد. بچه ها، امام هادی در آن زمان فقط شش سال سن داشت و بسیار هم سختی کشیده بود. دوری از پدر و مادر و سخت گیری های حکومت عباسی خیلی ایشان را اذیت می کرد اما، امام دانای ما با رفتار درست و توسل به قرآن کریم حتی دشمن خودشان را به یکی از دوست داران ائمه تبدیل کردند. پس چه خوب است این امام بزرگوار را به عنوان الگوی زندگی خود قرار بدهید.

وبگردی

لینک های مفید

Instagram Logo Small TabanToys.com
Telegram Logo Small TabanToys.com
Logo Rubika App TabanToys.com
Phone Logo Small TabanToys.com
سبد خرید

ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

محصولات
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من
نحوه محاسبه قیمت

پس از ثبت سفارش اول، براساس نوع تسویه و حجم خرید، درصد تخفیف ثابت بر روی تمام کالاها دریافت خواهید کرد که این درصد طی تماس تلفنی توسط کارشناسان ما ارزیابی خواهد شد.

حجم خرید

نوع تسویه

سطح قیمت

جینی

چکی

قیمت پایه

جینی

نقدی

سطح 1

کارتنی

چکی

سطح 1

کارتنی

نقدی

سطح 2

خاوری

چکی

سطح 2