داستان قورقوری جون
قورباغه کوچولو
یکی بود یکی نبود قوروقوروقور قورباغه بود
کنارِ برکه،لبِ جوی از صبح تا شب نشسته بود
با خرید حداقل 3 میلیون تومان از مزایای خرید با قیمت عمده بهره مند شوید.
یه روز که قورباغه کوچولو کنارِ برکه ی آب نشسته بود و داشت به ماهی ها
نگاه میکرد متوجّه شد که اونا دارن در موردِ یه چیزِ جدید حرف میزنن.
ماهی کوچولو ها که تازه از دریا برگشته بودن با خودشون میگفتن:که توی دریا
یه حیوونی وجود داره به اِسمِ کوسه که خیلی خیلی بزرگ و قویه،اون یه عالمه
دندون داره و از هیچی نمیترسه.
قور قوری وقتی این حرفارو شنید با خودش گفت:اصلاً منم میخوام برم دریارو ببینم،دوست دارم
بدونم دریا چقدر بزرگه؟این آقا کوسه چقدر قویه؟میخوام بدونم شاخ داره یا دست و پای بزرگ؟
ایناروگفت و راه افتاد.رفت و رفت و رفت تا این که از برکه و دوستاش دور شد.یه عالمه رودخونه
و دریاچه دید که انگار همشون داشتن میرفتن یه جای بزرگتر قور قوری هم دنبالِ اونا رفت تا اینکه
دید یه جای دورِ دور همشون با هم یکی شدن و مثلِ یه دوست یه جا جمع شدن.
یه عالمه آب،رودخونه،دریاچه و برکه…..
بله بچّه های عزیزم جایی که همه ی رودخانه ها و برکه ها با هم دوست میشن دریاست…
قوری قوری از این که به دریا رسیده بود خیلی خوشحال شد و با خودش گفت:واااااای،این جا
چثد بزرگه.یه عالمه آب این جاست.از این ور تا اون ورش دیده نمیشه.یعنی من توی این همه آب
بالاخره می تونم آقای کوسه رو ببینم؟!باید همین جا یه گوشه بشینم تا ببینم آقا کوسه از این جا
رد میشه یانه….
یه روز گذشت دوروز گذشت
سه روز گذشت از توی دریای بزرگ
یه کشتی بزرگ داشت
قورقوری داشت با تعجّب به کشتی نگاه می کرد که یکدفعه دید یه ماهی خیلی خیلی خیلی
بزرگ از آب بیرون اومد و با دندوناش کشتی رو شکست.
قور قوری با خودش گفت این نه شاخ داره نه دست داره نه پا.
درست مثلِ ماهی کوچولوها به جای دست باله داره و یه دمِ خیلی بزرگ
امّا از ماهی کوچولوها خیلی خیلی بزرگ تره و دندونای محکمی داره.
قور قوری با صدای بلند داد زد:آهای کوسه ی گنده سرعتِ تو چه تندهمیشه بیای پیشم میخوام باهات دوست بشم
آقا کوسه وقتی صدای قور قوری رو شنید با سرعت خودش رو به قورباغه
کوچولو رسوند و گفت:
سلام قورباغه کوچولو.تو بودی که من رو صدای کردی؟قورقوری گفت:سلام.بله،
من صدات کردم،اِسمِ من قورقوریه.از یه جای خیلی دور اومدم ببینم که تو چه
شکلی هستی؟!آقا کوسه گفت:حالا من رو دیدی؟من چه شکلی هستم؟!
قورقوری گفت:بله تورو دیدم.تو خیلی بزرگ و قوی هستی.با سرعت حرکت میکنی
واز دریا عبور می کنی.امّا تو از این که دندونات بشکنه و بی دندون بشی نمی ترسی؟!
آقا کوسه خندید و گفت:نه قور قوری من دندونام خیلی خیلی محکمه،تازه من هزار هزار تا دندون دارم
اگرم یه ردیف از دندونام بشکنه بازم بی دندون نمیشم.
کم کم قورباغه کوچولو دلش برای دوستاش تنگ شد و به برکه ی خودش برگشت و بعضی وقت هام
می رفت و به آقا کوسه سر می زد.بله بچّه های قشنگم چقدر خوبه که ما هم مثلِ قور قوری همه
چیز رو یاد بگیریم.
برای خواندن قصه کودکانه اینجا کلیک کنید
برای دیدن قصه شنل قرمزی کلیک کنید.
برای خواندن داستان حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو کلیک کنید