داستان شنل قرمزی + انیمیشن + شعر + کارتون

داستان شنل قرمزی

فهرست داستان شنل قرمزی + انیمیشن + شعر + کارتون

فهرست شنل قرمزی

صوت داستان شنل قرمزی

خلاصه داستان شنل قرمزی 

داستان درباره دختری به نام شنل قرمزی است. دختر در میان جنگل قدم می زند تا غذا را به مادربزرگ بیمارش برساند (آبمیوه و کیک). مادرش به او دستور داده بود که به شدت در مسیر بماند.

با خرید حداقل 3 میلیون تومان از مزایای خرید با قیمت عمده بهره مند شوید.

یک گرگ بد بزرگ می خواهد دختر و غذای داخل سبد را بخورد. او مخفیانه  پشت درختان، بوته‌ها، درختچه‌ها و تکه‌هایی از علف‌های کوچک و بلند شنل قرمزی را دنبال می‌کند. او به شنل قرمزی نزدیک می شود که ساده لوحانه به او می گوید کجا می رود. او به دختر پیشنهاد می کند که چند گل به عنوان هدیه برای مادربزرگش بچیند که او انجام می دهد. در این بین به خانه مادربزرگ می رود و با تظاهر به اینکه شنل قرمزی است وارد خانه مادر بزرگ می شود. مادربزرگ را به طور کامل قورت می دهد (در برخی داستان ها او را در کمد می بندد) و با لباس مبدل به مادربزرگ منتظر دختر می ماند.

وقتی دختر می رسد، متوجه می شود که مادربزرگش بسیار عجیب به نظر می رسد. قرمز کوچولو سپس می گوید: “چه صدای عمیقی داری!” (گرگ پاسخ می دهد: “برای این است که بتوانم بهتر سلام کنم و سخن بگویم”)، “خدایا، چه چشمان درشتی داری!” (گرگ پاسخ می دهد: “برای این است که بهتر تو را ببینم)، “و چه دست های بزرگی داری!” (گرگ پاسخ می دهد: «برای این است که تو را بهتر در آغوش بگیرم») و در آخر می گوید «چه دهان بزرگی داری» (گرگ پاسخ می دهد «تا بهتر بتوانم تو را بخورم!») در این هنگام گرگ از بستر مادربزرگ بیرون می پرد. او را می خورد. سپس او به خواب می رود. در نسخه چارلز پرو از داستان (اولین نسخه ای که منتشر شد)، داستان در اینجا به پایان می رسد. با این حال، در نسخه های بعدی و شناخته شده تر، داستان به طور کلی به شرح زیر ادامه می یابد:

داستان شنل قرمزی

روزی روزگاری دختر کوچولوی مهربانی بود که همه او را دوست می داشتند شنل قرمزی قصه ما خیلی مادربزگش را دوست می داشت. در یکی از روزها مادر بزرگ او یک شنل مخمل قرمز به او داد، که آنقدر به او می آمد که هرگز چیز دیگری نمی پوشید. و مردم روستا اسم او را شنل قرمزی می نامیدند.

یک روز مادر شنل قرمزی به او گفت: “کلاه قرمزی بیا، اینجا یک تکه کیک و یک بطری آبمیوه است، آنها را پیش مادربزرگت ببر، او مریض و ضعیف است. قبل از اینکه هوا تاریک بشود حرکت کن. در طول مسیر از راه اصلی خارج نشو و به راه های فرعی نرو.

کلاه قرمزی به مادرش گفت: من خیلی مراقبش خواهم بود و آنها را بدون اسیب دیدگی به دست مادربزرگ خواهم رساند.

مادربزرگ در داخل جنگل و دور از روستا زندگی میکرد و درست زمانی که کلاه قرمزی وارد جنگل شد، گرگ با او برخورد کرد. کلاه قرمزی نمی دانست چه موجود بدی است و اصلاً از او نمی ترسید.

او گفت: «روز بخیر، کلاه قرمزی.

شنل قرمزی: “ممنونم، گرگ.”

گرگ: “به کجا میروی کلاه قرمزی؟”

شنل قرمزی: “به خانه مادربزرگم.”

گرگ: “توی سبدت چی داری؟”

شنل قرمزی: “کیک و آبمیوه. مادرم انها را پخته تا به پیش مادربزرگم که مریض است ببرم.”

گرگ: «کلاه قرمزی، مادربزرگت کجا زندگی می‌کند؟»

کلاه قرمزی پاسخ داد: “یک ربع تا اونجا راه است در جنگل. خانه او زیر سه درخت بلوط بزرگ قرار دارد. مطمئناً باید آنجا را بشناسی.”

گرگ با خود فکر کرد: “چه موجود جوان لطیفی. چه لقمه چاق خوب، خوردنش از پیرزن بهتر است. من باید زیرکانه عمل کنم تا هر دو را بگیرم.” بنابراین مدت کوتاهی در کنار کلاه قرمزی راه رفت و سپس گفت: “کلاه قرمزی دور برت را ببین، گلهای اینجا چقدر زیبا هستند. چرا به اطراف نگاه نمی کنی. تو اصلا به پرنده ها که با صدایی به این زیبایی آواز می خوانند اصلا توجه نمی کنی. تو چنان با قاطعیت راه می روی که انگار به مدرسه می روی، در حالی که می توانی به دوربرت نگاه کنی و از زیبایی های جنگل لذت ببری.

کلاه قرمزی سرش را بالا گرفت و دور و برش را نگاه کرد، و وقتی دید پرتوهای خورشید این‌جا و آن‌جا از میان درخت‌ها می‌رقصند، و گل‌های زیبایی که از همه جا روییده اند، با خودش گفت تا خانه مادر بزرگ هنوز خیلی راه است و زمان بسیار زیادی دارم تا به خانه مادربزرگ برسم بهتر است کمی استراحت کنم و از زیبایی های جنگل لذت ببرم و بعد به سمت خانه مادر بزرگ حرکت خواهم کرد در این هنگام گلهای زیبایی را در جنگل دید و به سمت جنگل حرکت کرد و به اعماق جنگل حرکت کرد.

 

خرید عمده اسباب بازی آشپزی

خرید عمده سینک ظرف شویی برقی سیحان

در همین حین گرگ مستقیم به خانه مادربزرگ دوید و در را زد.

مادربزرگ شنل قرمزی گفت : “کی اونجاست؟”

گرگ پاسخ داد: “کلاه قرمزی”. “من کیک و آبمیوه برایتان آورده ام در را باز کنید.”

مادربزرگ گفت: “قفل را از زیر در باز کن، من خیلی ضعیف هستم و نمی توانم بلند شوم.”

گرگ قفل را از زیر در باز کرد، در باز شد و بدون اینکه حرفی بزند مستقیم به بالین مادربزرگ رفت و او را بلعید. سپس لباس های او را پوشید، کلاه او را پوشید، روی تخت دراز کشید و پرده ها را کشید.

داستان شنل قرمزی

اما کلاه قرمزی داشت برای چیدن گل می دوید و وقتی آنقدر گل جمع کرد که دیگر نمی توانست حمل کند، مادربزرگش را به یاد آورد و به سمت او حرکت کرد.

وقتی در کلبه را باز دید تعجب کرد و وقتی وارد اتاق شد چنان احساس عجیبی داشت با خود گفت: چقدر مادر بزرگ تنها است کاش می توانستم بیشتر پیش او بمانم.

او فریاد زد: “صبح بخیر” اما پاسخی دریافت نکرد. پس به سمت تخت رفت و پرده ها را کنار زد. مادربزرگش دراز کشیده بود و کلاهش را روی صورتش کشیده بود و بسیار عجیب به نظر می رسید.

گرگ گفت: آه ننه، چه گوش های بزرگی داری.

گرگ: «فرزندم برای این است که صدایت را بهتر بشنوم».

شنل قرمزی: “اما مادربزرگ، چه چشمان درشتی داری.”

“بخاطر این است که بتوانم بهتر ببینمت.”

شنل قرمزی: “اما مادربزرگ، چه دست های بزرگی داری.”

گرگ: “برای این است که بتوان بهتره بغلت کنم.”

شنل قرمزی: “اوه، اما، مادربزرگ، چه دهان بزرگ وحشتناکی داری.”

“برای این که بهتر بتوانم بخورمت.”

و گرگ از رختخواب بیرون آمد و کلاه قرمزی را قورت داد.

وقتی گرگ شنل قرمزی و مادرش را قورت داد شکمش سنگین شده بود و دوباره روی تخت دراز کشید، خوابش برد و با صدای بلند شروع به خروپف کردن کرد. شکارچی در حال عبور از خانه بود و با خود فکر کرد که چگونه پیرزن خروپف می کند. بهتر است ببینم او چیزی می خواهد تا برایش انجام بدهم.

پس به داخل اتاق رفت و وقتی به تخت رسید،ناگهان تعجب کرد دید که گرگ در بستر مادربزرگ خوابیده است. او گفت: “من تورا می شناسم!” “من مدتهاست که به دنبال تو هستم.”

سپس درست زمانی که می خواست به سمت او شلیک کند، به ذهنش رسید که ممکن است گرگ مادربزرگ را بلعیده باشد و ممکن است او هنوز نجات یابد، بنابراین به او شلیک نکرد، بلکه یک چاقو برداشت و شروع به بریدن شکم گرگ کرد

وقتی کمی از شکم گرگ را برید، کلاه قرمزی را دید که می درخشد، و سپس دوباره شروع به بریدن شکم گرگ کرد، و دخترک بیرون آمد و گریه کرد: “آه، چقدر ترسیده ام، چقدر داخل شکم گرگ تاریک بود. “

و بعد از آن مادربزرگ پیر نیز زنده بیرون آمد، اما به سختی قادر به نفس کشیدن بود. کلاه قرمزی به سرعت سنگ های بزرگی آورد که با آن شکم گرگ را پر کردند و وقتی گرگ از خواب بیدار شد می خواست فرار کند اما سنگ ها آنقدر سنگین بودند که یک دفعه فرو ریخت و مرده افتاد.

سپس هر سه خوشحال شدند. شکارچی پوست گرگ را کشید و با آن به خانه رفت. مادربزرگ کیک را خورد و آبمیوه را که کلاه قرمزی آورده بود نوشید.

کلاه قرمزی با خود گفت چه کار بدی کردم که به حرف مادرم گوش نکردم و بدون اینکه به مادرم اطلاع بدهم به داخل جنگل رفتم اگر شکارچی به کمکمان نمی آمد ممکن بود می موردیم

بعد از این ماجرا کلاه قرمزی یاد گرفت که باید همیشه به حرف مادرش گوش کند چرا که مادرش تجربه بیشتری از او دارد و می داند که چه کاری بر صلاح او است و بد او را نمی خواهد

شعر شنل قرمزی

قصه نویس ! قصه نویس ! هق هق ما رو بنویس

آیینه بین تویی ! بخون درد رو از این چشمای خیس

بگو شنل قرمزی رو گرگه کجای قصه خورد ؟

بگو ! بگو حسن کچل

کجای این ترانه مرد ؟

سیب طلا پیشکش تو ‚ باقی قصه رو بگو

به شهر آفتاب می رسن ‚‌ گردنه های تو به تو ؟

قصه ی ما صدا نداشت

اول و انتها نداشت

آسمون سربی شب

برای ستاره جا

نداشت قصه نویس ! تو قصه مون برده ها کی رها می شن ؟

دروازه های مهر و موم کجای قصه وا میشن ؟

جونم به لب رسید از این قصه های سرد سیاه

خسته شدم از این شب مداوم بدون ماه

بگو کجای ماجرا غوله می افته از نفس ؟

ماهی کوچیک سیاه تا کی می مونه تو قفس؟

قصه ی ما هر چی که بود

ترانه کم داشت نه سرود

یه روز به دریا می رسه ماهی بی قرار رود

معرفی 2 کتاب شنل قرمزی

کتاب شنل قرمزی

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتاب

کتاب شنل قرمزی

نویسنده

مونی لیم

مترجم

زهرا محمدپور

ناشر چاپی

انتشارات فرشته

سال انتشار

۱۳۹۹

فرمت کتاب

PDF

تعداد صفحات

۱۳

زبان

فارسی

دانلود pdf شنل قرمزی

دانلود pdf کتاب شنل قرمزی یرای دانلود اینجا کلیک کنید

داستان شنل قرمزی

نام کتاب

کتاب شنل قرمزی

نویسنده

ود پراکاش چاولا

مترجم

آرزو رمضانی

ناشر چاپی

انتشارات آبرنگ

سال انتشار

۱۳۹۳

فرمت کتاب

PDF

تعداد صفحات

۱۳

زبان

فارسی

تاریخچه داستان شنل قرمزی

” کلاه قرمزی ” یک داستان اروپایی در مورد یک دختر جوان و یک گرگ بد بزرگ است. منشأ آن را می توان به چندین داستان عامیانه اروپایی قبل از قرن هفدهم ردیابی کرد . دو نسخه شناخته شده توسط چارلز پررو و برادران گریم نوشته شده اند.

داستان در بازگویی های مختلف به طور قابل توجهی تغییر کرده است و در معرض اقتباس ها و خوانش های مدرن متعددی قرار گرفته است. نام های دیگر داستان عبارتند از: ” کلاه قرمزی و یا شنل قرمزی

برای خواندن داستان حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو کلیک کنید

کلیپ قصه شنل قرمزی

کارتون شنل قرمزی

Instagram Logo Small TabanToys.com
Telegram Logo Small TabanToys.com
Logo Rubika App TabanToys.com
Phone Logo Small TabanToys.com
سبد خرید

ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

محصولات
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من
نحوه محاسبه قیمت

پس از ثبت سفارش اول، براساس نوع تسویه و حجم خرید، درصد تخفیف ثابت بر روی تمام کالاها دریافت خواهید کرد که این درصد طی تماس تلفنی توسط کارشناسان ما ارزیابی خواهد شد.

حجم خرید

نوع تسویه

سطح قیمت

جینی

چکی

قیمت پایه

جینی

نقدی

سطح 1

کارتنی

چکی

سطح 1

کارتنی

نقدی

سطح 2

خاوری

چکی

سطح 2